زنی از قبیله خورشید حجمی از تاریخ را به نور انباشت
که قرنها مرور تاریکی به پرتوهای بلند گیسوانش سایه نمی انداخت
او باور شایستگی انسان به بشارت بهشت وسرگشته حکومت گل سرخ در قرن یخ زده قندیلهای عاطفه بود
آنجا که قساوت ژرف مردمان نابالغ را قامت مهربان مرد رویاهایش حوصله می کرد
او زنی شبیه خود بود بانویی که تیغ به تیغ شمشیرها و شانه به شانه مردان سرسپرده عشق فصلی به نام خود گشود که تو امروز تنها دلیل انقراض نسلها نباشی
او پاره تن آفتاب است پوریا زنی که افسانه زنده بگوریهای تو را به شرمساریهای ابدی تاریخ آویزه کرد.