نهفتن به عمری غم آشکاری فکندن بکشت امیدی شراری
بپای نهالی که باری نیارد جفا دیدن از آب و گل روزگاری
ببزم فرومایگان ایستادن نشستن بدریوزه در رهگذاری
ز بیم هژبران پناهنده گشتن بگرگی سیه دل بتاریک غاری
ز سنگین دلی خواهش لطف کردن سوی ناکسی بردن از عجز کاری
بدریا درافتادن و غوطه خوردن نه جستن پناهی نه دیدن کناری
شنیدن ز هر سفله حرف درشتی ز مردم کشی خواستن زینهاری
بآهی پراکنده گشتن چو کاهی ز بادی پریشان شدن چون غباری
بسی خوشترو نیک تر نزد دانا ز دمسازی یار ناسازگاری
(زنده یاد پروین اعتصامی)
با گریه های یکریز یکریز
مثل ثانیه های گریز
با روزهای ریخته در پای باد
با هفته های رفته با فصلهای سوخته
با سالهای سخت
رفتیم و سوختیم و فروریختیم
با اعتماد خاطره ای در باد
اما آن اتفاق ساده نیفتاد...!
قیصر امین پور
برای رفتنش هنوز خیلی زود بود.صد حیف........